کودکانه

                                                       بسم الله الرحمان الرحیم

    عیدبود وروسری سفید عمه جون روبه یمن روز مبارک سرش کرد ورفت مدرسه.

بچه ها ، که مدنی خانم معلم رو مشکی پوش دیدن ابراز احساس کردن وهریکی شون سخنی شیرین گفتتند.معلم پرسید : "فکر می کنید این روسری چندسال عمرداره؟" وقنی معلوم شد شال لچکی ابریشم شصت وپنج ساله شده ؛ برای کوچولوهایی که سنشون از یک  ششم عمر شال معلم کمتربود خیلی تعجب آور می نمود. معلم قصه ی دارا شدن این روسری رو ازعمه جان شروع وبه خودش ختم کرد و یاد آورشد که قدیمی ها  هر روز نمی خریدن ومصرف گرا نبودن بلکه خوب استفاده می کردن وبعد هم می بخشیدن به نسل های بعدی که یادگارشون رو استفاده کنن وبه یادشون طلب خیر بکنن.در اخرهم به همراهی ، صرفه جویی وقناعت برای رفع فقر از بعضی ها که ندارن اشاره شد واین که اگر این رفتار با یاد خدا وبرای اون باشه ما خیلی ثروتمند به حساب میام و عزیزیم حتی اگه متنوع نپوشیم ومتنوع نخوریم و...

بسم الله بگو وبنشین تو کلاس درس

راستش دیروز یکی از مواردی که خیلی بهش فکرنکرده بودم برام یقین شد.

" بچه شیعه ها خیلی بزرگن"

به بهانه ی 9ربیع سرحرف وگفت وگو رو درباره ی این که انسان کیه ؟باز کردیم وقرارشد هردانش آموز هرچی به ذهنش می رسه بگه.

خوب تفاوتهای فردی وهم سطح نبودن دانش ومهارت بچه ها مخصوصا توحوزه ی دین ازنظرم دورنبودوگاهی با سؤالی بیشتر اونها روبه چالش می کشیدم.اما جدا جای همه ی اونهایی که کارتو مدرسه رو تجربه نکردن خالی.

آخر کار یک لیست داشتیم از صفات یک انسان که باید دارا باشه ودو تایم قریب 5دقیقه درباره ی انسانهای کامل وهدف از انتخابشون برای رهبری.این قدر خلاصه وزیبا صحبت کردند که کلی ازشون یاد گرفتم وگویا پای حرف یک استاد نشستم درسطوح بالا نه یک دختر ده ساله ی کلاس چهارمی.

خوب بعدش هم نوبت خودارزشیابی شد از طریق فهرستی که هرکس از مطالب کلاس آماده کرده بود  و قول دادن به خود برای نزدیک شدن به انسان کامل.

کودک هستند ولی بزرگ!

آخه بعضی هاشون داوطلبانه اومدن وعهد شون واون ضعفی که قرارداشتن برطرف کنن با بقیه به اشتراک گذاشتن با این که از اول گفته بودم این برگه رو می تونید از همه مخفی نگهدارین وفقط خودتون بدونید وخدا هم که می دونه.

حالا بازهم ایمان دارم که میشه شاهد تکرارنخبگان معرفت الهی بود به شرط ایفای نقش راهبری معلمی وتعلیم وتربیت رو یک فرآیند دیدن.

بسم الله الرحمان الرحیم

فرمودند یکی از رسوم دوستی آشنایی با معارف دوست است وآشناکردن  دیگران با اون معارف.

دوست دارم شما برام از سخنان گوهربار پیامبرص ، امام حسن ع وامام رضا ع درباره ی کسب عادات اخلاقی بنویسی.

السلام علیک یا حضرت زینب

می خوام عرض کنم نتونستم توی این چهل روز سفر پربلا خوب همدردی مو ثابت کنم اینو خوب می دونم ؛ اما شما از بیکران کرامتی که دارید همواره دستگیرم باشید تا دقت لازم رادر طی  مسیر الی الله به دست آورم.بانو جان ، عمه ی بزرگ سادات ، سیادت شما همواره وسعت رابرایتان به ارمغان داشته وامید می رود آنچه ازشما تمنا می شود به همه ی محبین وارادتمندانتان ببخشید.دعا کنید رو سیاه ومردوذی نباشیم دراین عصر انتظار.

بسم الله الرحمانالرحیم

دویدم ودویدم

به کربلا رسیدم

یه مشک خالی دیدم

بچه ی تشنه دیدم

دست بریده دیدم

 

دویدم ودویدم

به خیمه ها رسیدم

گریه وزاری دیدم

اسب تیرخورده دیدم

یک دختری رو دیدم

گوش کشیده دیدم

سرپدر رو دیده

گوشواره شوکشیدن

این دخترسه ساله

این قدرطاقت نداره

یک پسرشش ماهه ، گناهی نداره

تیری خورده به گلو

درد می کشه کوچولو

دویدم ودویدم

دیوپلیدی دیدم

خیمه هاروآتش زد

رقیه رو کتک زد

باباتوآسمونه

این و خوب می دونه

رقیه تنها مونده

زینب سیلی خورده

دشمن رو از رو برده

دوان دوان دویدم تا به حرم رسیدم

من حرم را بوسیدم

بوی سیب رو

**************

این سروده برای دانش آموزکلاس جهارمی زهرا شیرخداست ؛ میگه از شعر دویدم ودویدم سرکوهی رسیدم ؛ دوتا خاتونی دیدم الهام گرفته ومطالبی که درباره ی کربلا میدونسته رو تو شعرش آورده.از عزیزانی که تخصص درزمینه ی شعر دارن خواهش می کنم برای تشویق زهرا براش یادداشت بذارن ورانمایش کنن.من امسال توفیق دارم معلم زهرا باشم وزهرا یکی از دخترهای این حقیر.