سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کودکانه

وقت پذیرایی

مهمونا دورسفره حلقه زده بودن ،صاحبخونه گاهی به آشپزخونه سر می زد وگاهی روی یکی از صندلی ها کنار بقیه می نشست.صدای پچ پچ کسانی که مشغول تدارکات لحظه پذیرایی بودن ازتو آشپزخونه به گوش می رسید.تواتاق پذیرایی هم چیزی که توجه همه رو جلب می کرد چشمهای قشنگی بود که به ساعت دیواری دوخته شده بود وگوش شنوایی که منتظر شنیدن سرود توحید بود.غنچه حالا می تونست باسربلندی کنار آدم بزرگابنشینه وبگه منم روزه کاملم موقع پذیرایی یادتون باشه نگین اول روزه دارها،آخه توی خونه کسی بی روزه نیست.مادربزرگ که شوق وانتظار نوه ی گلش رو می دید وتوی نگاه وطرز نشستن وبرخاستن وسوال های غنچه غلبه گرسنگی وتشنگی رو حس ی کرد بایک اشاره اونو روی زانوش مهمون کرد وگفت:یک سوال؟

مهمونا همه به سمت مامان جون برگشتند ومنتظر موندن تابی بی گل بپرسه وجواب بدن.رسم مادربزرگ بود می پرسید وبه شرکت کننده ی موفق جایزه می داد.می دونم می خوای توی این مسابقه شرکت کنی وجایزه مال توبشه.پس گوش کن ببین سوال چیه؟!

مادربزرگ ادامه داد روزی حضرت عیسی پیامبر ع از مادر خود که فوت شده بودن سوال کرد اگه به دنیا برگردین دوست دارین چه کارهایی انجام بدین؟مادرجواب داد:................

مهمونا به هم نگاه کردن وبعد کمی فکرکردن.بی بی گل گفت:خوب گروه های دونفری بشین ،بعد از افطار ازتون می پرسم،نگران جایزه هم نباشین چون اگه همه بدونن بازهم جایزه دارم.پاشین !پاشین وضوتازه کنین که وقت پذیرایی نزدیک شد.

حالا این غنچه ومادربزرگن که با کمک هم دارن از همه ی مهمونا پذیرایی می کنن یا بهتربگم جایزه ی خاله فاطمه ودایی حسین ،بابا ومامان ،عمه زینب وعموصادق رو میدن.

توهم جواب رو بنویس وجایزت که شیرینی شبیه شدن کارهات به حضرت مریم س ست دریافت کن.

 

تازه تکلیف روزت قبول،لطفا به کلاس اولی بگو از قصه ش خوشت اومد یا نه.آخه اون تازه باسوادشده وخیلی مهارت نداره ،مخصوصا در داستان وقصه نوشتن.