تبریک در غربت
به نام خدا
بهاری دیگر فرا می رسد ؛چشم ها به راه است وپنجره ها گشوده است.سفره ها چیده شده وهمه منتظر میهمان هستند .هر کسی را حالی است وبا سلیقه وذوق خود آخرین ساعات انتظار را سپری می کند.اگر اجل مهلت دهد چیزی به صبح نماده وبهار را احساس خواهیم کرد.زنگ تلفن ها واس ام اس هاست که در لابلای هیاهوی رفت وآمد ها برای دیدن وتبریک گفتن پایان انتظار را خبر می دهند اما باز هم دلم گرفته وگویا در عمق سینه ام سوزی ست.آهی از سر غربت وغریبی این بهار های پی در پی عمرم که همچون خزان می ماند وزمستان و به راه چشم دوخته تا یار بیاید ودل ،دلدار خویش بیند.بایک دنیا حرف که با او دارم به وضوخانه ی اشک می روم تا با طهارت بیشتر برای ظهورش دعا کنم .خدا کند که بهار در بهار شود وشب غربت به صبح آشنایی تمام گردد.اللهم عجل لولیک الفرج