اسب
نونا خانم بانویی روستایی بود که اکنون در شهر زندگی می کرد.همسرش درمیدان اصلی شهرمغازه داشت وبه لحاظ ایمان وکسب در آمد حلال دارای حسن شهرت بود.اما سواد مکتب خانه ای یا مدرسه ای نداشت.می گویند این مرد آن گونه با درایت سخن می گفت که هر کس کلامش را گوش می داد در حالی که اورا نمی شناخت فکر می کرد تحصیلات معمول زمان را دارد .او که مردی غیرتی ودارای روحیات اسلامی وایرانی بود امور خارج از منزل را خود انجام می دادوهمواره سعی داشت رضایت خانواده را فراهم سازد.نونا خانم نیز مهربان ومحجب ،با رعایت عفاف واخلاق یک زن مسلمان یک زندگی ساده وبا قناعت را در کنار حاج محمد حسن می گذراند.نونا مدرسه نرفته بود ولی سواد قرآن خواندن داشت.همسرش محمد حسن از پای منبر نشستن مطالب تربیتی را فرا گرفته بود وبا حقوق همسر هم نا آشنا نبود.او به همسر وهمدل خود اجازه می داد که برای آموختن احکام به مجالس روضه خوانی ووعظ برود.زکیه نوه ی این زوج خوش بخت وبا ایمان می گوید:همیشه اشکهای مادر بزرگم روی قرآنی که می خواند وکتاب مفاتیحش می ریخت وگونه هایش غرق در باران گریه ی هم نوایی کردن با بانویش زینب س در فراق امام حسین ع می شد وحکایت از محبت او به اهل البیت ع می نمود.او نقل می کند که ننه خودش را اسب سیدالشهدا ع معرفی می کرد وبا همان صداقت روستازادگی می شتافت تا کاروان عزاداران امام حسین ع را را مهمان استکانی چای گرم کند وحرارت عشق به حسین را با این خوش آمد مورد تقدیر قرار دهد.کفش جفت کردن برای مهمانان آقا را کاری پر حسنه دانسته ودراین عمل پیش قدم بود.دومین نوه ی دختری نونا که دیگران اورا ننه خانم صدا می کردند در ادامه می گوید:مادر بزرگم معتقد بود خیلی از دین نمی داند ودر زمان امام حسین ع هم که نبوده است ،پس باید الان کاری کند که ارادتش را ثابت کندبه همین دلیل با انجام واجبات وترک محرمات ،علی رغم شهرت نسبی که به دلیل تمکن مالی داشت چای ریزی مجالس را قبول می کرد وهر کس می پرسید چرا این کار را می کنید ومثل بقیه در مجلس نمی نشینید ؟پاسخ می داد من اسب سید الشهداء ع هستم.علاوه بر این، مادر بزرگ مرا که کودکی خردسال بودم ونوسواد، به منزلش دعوت می کرد تا برایش حلیه المتقین بخوانم و علاقه ی خودم را به کتب دینی مدیون رفتار بابا بزرگ و مادر بزرگ و پدرم می دانم. و حالا زکیه خانم خود نوه داردو بانویی شصت ساله ،واقعاً عاشقانه برای خاندان اهل بیت ع خدمت می کند وبا جلسات مذهبی و انجام امور خیریه در قبال شاکی شدن دیگران که خودت را خسته می کنی ؟!!!می گوید :من هم باید مثل مادر بزرگم باشم چون اورا خیلی دوست داشتم واو عشق ورزی به اما م ها را به من آموخت.