کوله پشتی
به نام خدا
در بوستان مشغول قدم زدن بود واندیشیدن.اکسیژن ولطافت فضای سبز فرصتی برایش فراهم آورده بود.چشمش به کوله پشتیهای رنگارنگ ومتنوع افتادکه حاملان آنها ،جوانان بودند.نگاهی به کوله ی دست خودش کرد.ساده تر بود .دوستش می گفت این عتیقه وزیر خاکی را از کجا آورده ای که حاضر نیستی از خودت جدا کنی واو همیشه با تبسمی پاسخ می داد قصه ها دارد.زمزمه کرد کجایید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایی وبه نا گاه پرسشگر را در مقابل خود یافت که گفت :این جا چه می کنی ؟جوابم را گرفتم .عینکم را عوض کردم .کوله ات زیر خاکی است وگویا صاحب اصلی آن همچو مولایش حسین ع می خواسته پیامی را جاودانه سازد وتو با گرفتن این کوله بار راه اورا می جویی.با تو هستم وبرویم تا ما تجلی جهانی پیدا کند.برویم تا مد روز مان نه که الگوی دائمی مان حسینی شدن باشد ؛به تحقیق دیدم بر کوله ات نقش بسته است :ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا....ودست در دست دوست وبرادر خود ترنم همبستگی را سر دادند در حالی که در کوله ی خود عشق داشتند و آرمان شهادت وموسیقی وحدت که همانا اذان بود آنها را به مسجد محله فرا خواند.
گرامی باد هفته ی بسیج ویاد شهدای گران قدر و والا مقام