بشنو از مادربزرگ
به نام رب مهربانمان
مادربزرگ وخاطراتش
هنوز به سن تکلیف نرسیده بودم که فضای غم بار بی حجاب کردن خانم ها توسط رضا پهلوی معروف به رضاخان دل همه ی مومنان به کتاب خدا ودستوراتش را به درد آورده بود.
روزی مادرم درمنزل نبود ومن درخیال خود ازاینکه باید بی حجاب درحضور نامحرم ها حاضر شوم سخت دلگیر بودم وبا تخیل کودکانه ام دنبال راه کاری می گشتم .شروع کردم به گریه کردن آن هم به شدت وبا خودم گفتم آن قدر گریه می کنم تا کورشوم وزشتی های را نبینم.چیزی نگذشت که مادرم به منزل برگشت واز سرخی وورم چشم هایم تعجب کرد.علت را برایش توضیح دادم وگفت وگویی بین ما انجام شد وگذشت.
شب درخواب دوخانم مجلله ومکرمه ای که البته صورتشان برایم نامعلوم بود مشاهده کردم و...وقتی بابزرگترها وافراد صاحب نظر خوابم را درمیان گذاشتم تعابیری جالبی داشتند . پدرم درهمین زمان به من یاد آورشد که ببین چه قدر آدمی که دین خدا را دوست دارد وبرای رضایت خدا تلاش می کند واز رفتارخرام ناراحت است مورد احترام است.حالا ببین اگربهترباشی چه می شود.
*******************************
مادربزرگ یادداشت ما دارای پدرومادری بسیار با تقوی ست که البته الان به رحمت خدا رفته اند.
پدر مادربزرگ توی شهرستان کوچک محل زندگی به حلال خوری وخیر بودن مشهور است.
مادر مادربزرگ خودش رااسبی می داند که اگر درصحرای کربلا نبوده حالا که می تواند هرجا روضه ی امام حسین ع برپاشد بدود وحاضر شود وبرای عزاداران چای بریزد.
بچه های خانواده ی حاجی محمدحسن همه درنوزادی مرده اند وبرای والدین فقط دوفرزند ( مادربزرگ وخواهرش) مانده ولی پدربزرگ همیشه می گوید : "بچه عزیز است وتربیتش از خودش عزیزتروسعی داشته دخترهایش را کنیز وگوش به فرمان بانو حضرت زهرا س باربیاورد.