مثل شمع
یا من لا یتوکل الا علیه
زنگ تفریح است. در کلاس مانده ام تا به تکالیف دانش آموزان رسیدگی کنم .(یادداشتهای لازم را برای والدین آنها داشته باشم .)صبا وشبنم به کلاس بر می گردند وبا نشاط فراوان خبر از نم نم باران می دهند .اجازه می خواهند که در کلاس بمانند چون غافلگیر شده اند ولباس مناسب ندارند در حالی که ظاهرا سرما خوردگی هم دارند .می بینم مایل به همکاری با من هستند .صبا می گوید :"خانم این همه دفتر را امضاء کنید شما امضاترین آدم می شوید ."ادبیات کودکانه اش را درک می کنم ومختصری در باره ی وظایف هر فرد توضیح می دهم .بعد هم به دو نفرشان قیچی می دهم تا دعوت نا مه هایی را که قرار است برای مادرها بفرستم برش کنند.معلم هستم وفرصتهای طلایی را نباید از دست داد. تراکم دانش آموزی حسرت گفت وگوی لازم بین من ودانش آموزانم را بر دل گذاشته است . از این زمان استفاده کرده وبا صبا وشبنم آنچه لازم است یاد آور شوم در میان می گذارم .از صبا می خواهم شبها آنچه آموخته برای پدرش بازگو نماید وگاهی معلم ایشان بشود ودرس را برایشان آموزش دهد.خواسته ی مشابهی هم از شبنم دارم . شبنم می گوید : "خانم پدرم خیلی دیر میاد.من همه ی کارهامو با آبجیم انجام می دم ،چون مامانم هم خیلی کار داره " وشروع می کند به شرح کارهای مادر در خانه .راست می گوید زنان شاغل زحمتشان مضاعف است . خودم این را تجربه نموده ام .شبنم را به خاطر داشتن خواهر تشویق به شکر حق می کنم ؛که می گوید : " ولی خانم بعضی وقتها آبجی هم خیلی درس داره و...." .صبا نیز می گوید :" خانم بابام که هیچ نمی تونه ،شبها اینقدر دیر میاد وخسته ست که مثل سمع آب شده ودراز می کشه و"منظورش همان شمع است که در برابر حرارت ذوب شده ،درست است ساعت کار طولانی وزندگی در شهرهای بزرگ ذوب کننده است . گویاجسم که ارزش ندارد ،سلامتی که فراموش شده است ؛بهداشت روان هم نادیده گرفته می شود.هر فردی که در دور زندگیهای روزمره وار افتاده باشد ممکن است این را درک کند.صبا در ادامه ، زحمات مادرش را بر می شمارد. با آنها در باره ی ارزش کار پدرشان گفت وگو می کنم ودر عین حال سفارش می کنم که ازقول من به پدر سلام برسانید واز ایشان بخواهید که اگر ممکن است کمی زود تر به خانه برگردند ودرباره ی درس ها و....با دخترهای قشنگشان صحبت کنند.زمان استراحت به پایان آمده ودانش آموزان برای فعالیتی دیگر آماده می شوند .
روزهای مدرسه درپی هم تکرار می شوند ولی تکراری نیستند زیرا مدرسه به تعبیر وزیر محترم آموزش وپرورش مدرسه ی زندگی باید باشد ودر چنین مکانی می بایست به همه ی ابعاد زندگی نگریست وتلخ وشیرین را کنار هم تجربه نمود؛تحلیل وعلت یلبی کرد وبه دنبال راهکار هایی برای بهزیستن بود تا فردایی بهتر را نظاره گر باشیم .واینک به دنبال پاسخ چند سؤال مطرح شده در ذهن خود هستم .
سوالهای من وتحمل دوستان در خواندن آن واظهار نظر :
*سهم هریک از ما در برقراری ار تباط صحیح با کودکان وپرهیز از قرار گرفتن در معرض اتهام بی توجهی یه آن چه اندازه است؟
*آیا امکان دارد پدر ها زودتر به خانه بر گردند وتشکیل حلقه ی خانواده را معنای کامل تری بخشند؟چگونه؟
*سهم هر یک از ما برای تحقق حضور مؤثر وبیشتر هر یک از والدین به ویژه رفع غیبت والدین در خانه به لحاظ فیزیکی ومعنوی چه اندازه است ؟(به عنوان مادر،شخص پدر ،مسئولین وبرنامه ریزان جامعه،سایر افراد جامعه)
*غربت مفهومی واژه ی مقدس خانواده را چگونه توجیه کنیم ؟پاسخ ما برای نسل فعلی وآینده چیست؟
* شما چه راهکار ها وپیشنهاداتی دارید ؟
*چنانچه مادر هستید ویا علاقه مند بررسی نقش مادران در حضور بیشتر پدرهایی که به علت مسایل اقتصادی مجبور به ساعت کار طولانی می شوند خوب است که در فرصتهای بدست آمده در خانواده،بین اعضای فامیل یا جمع های همدل به این موضوع نگاهی دوباره داشته باشید وهمنوعان را از نتایج آن مطلع سازید .همه ی مسلمانان ،خوب می دانند که بررسی سیره ی رسول اکرم ص در همه ی ابعاد زندگی برای ما نعمتی بزرگ است.
از خدا خواهیم توفیق عمل
با احترام،کلاس اولی در مدرسه ی زندگی