نمابر
تلفن همراهم به صدا در آمد.درآخرین دقایق جلسه ودرعین خستگی مجبور بودم به دلیل کاری که برای فرزندم پیش آمده بود مدرکی رابه دانشگاهش فاکس کنم.خسته بودم وروزه دار،در توانم نمی دیدم به دفاتر مخابراتی مراجعه کنم.بعد از برداشتن مدارک از منزل در جستجوی مغازه ای در اطراف منزل بودم که مجهز به نمابر باشد.پارچه فروشی محل را نشانم دادند.راستش را بخواهید آن قدر کم خرید می کنم که نمی توانم ادعا کنم مشتری ایشان بودم وعلی رغم این وضعیت با مطرح شدن سوال از جانب من ،ایشان بزرگواری نموده ومدارکم را گرفتند.گویا در آن گرمای آفتاب وخستگی ظهر تابستان ،مومنی بهترین هدیه را تقدیمم کرده بودوآن پرسه نزدن وسرگردانی در گرما با ضیق وقت اداری که داشتم یعنی کمتر ازیک ساعت .از صمیم قلب برای ایشان دعا کردم.خیر خواهی اش برایم تداعی حرفهای مادرم شد که می گوید:شیعه ی مرتضی علی ع همواره گره گشای مردم است.نا گفته نماند که همسایه ی با سخاوت علی رغم اصرار من هزینه ای هم دریافت ننمودند وباز به ممارزقناهم ینفقون رسیدم آن هم در لباس عمل یک مومن.