سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کودکانه

من شیعه

به نام خدا 

دخترک را فرا خواندم تادرکنار هم به قرائت قرآن بپردازیم.او سال ششم ابتدایی بود.روزه گرفته بود وبه همراه مادرش در مسجد سفره ی افطار پهن کرده ومنتظر اذان بودند.سنت زیبا وپسندیده ای است ،سفره های افطاری بسیار ساده که مردمان مکه ومدینه در روزهای دوشنبه وپنج شنبه برای استقبال از عمل کنندکان به توصیه ی دینی روزه داری دراین ایام می گسترانند.آرزو کردم بالطف خدا این الگورا در کشورم ودر محله ی خود پی بگیرم.

بگذریم ،حرفه ی معلمی مرا به تبادل درمفاهیم قرآنی وگفت وگو با کودک سعودی تشویق نمودوبه این امر پرداختم.به هنگام نماز می رفتم تا قرآن را در قفسه مخصوص خود قرار دهم که پیرزن با روی خوش تحسینم کردوپرسید حافظ هستی؟پاسخم منفی بودوگفتم به قرائت ودرک قرآن علاقه مندم.پرسید ایرانی؟گفتم آری.جرقه ای در نگاهش بود وادامه داد:شیعه؟وقتی جواب مثب تمرا دریافت کرد چهره اش در هم شد.با روی گشاده پرسیدم چرا؟او به توسل ما به معصومین ع ،مخصوصا عزاداری محرم اشاره نمود.برایش با بیانی ساده توضیح دادم که ما معصومین ع را خدا نمی دانیم بلکه واقفیم که آنها مخلوق هستند ولی به علت بنده ی خوب بودن وعالی بودن از نظر بندگی وآبرو داری نزد خداوند وبعکس ضعیف بودن خود در کار بندگی ایشان را واسطه قرار می دهیم دوباره چهره گشود ومن با روبوسی واعلام خواهر بودن کل مسلمات به محل استقرارم برای نماز عزیمت نمودم.با خود می اندیشم هر فرد مسلمان باید یک معلم برخوردار ازشیوه های ارتباط موثر باشد تا بهتر به وظیفه عمل کند.اللهم ارزقنا توفیق الطاعه،اللهم وفقنا لما تحب وترضی