عکس انداختن . [ ع َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) منعکس شدن . انعکاس يافتن . پرتو افکندن . || عکس برداشتن . (فرهنگ فارسي معين ). عکس گرفتن .
همچنين بنده
قلب من را شکستي
ببببببببببببببببببببببببببببببببببهههههههههههههههاااااااااااااااااااااااااااااارررر جان.
خيلي کار سختي بود وازه تر بنويسي ايا؟
سلام
بهار جان چه امتياز مثبتي؟
چرا من خبر ندارم؟
با سلام
به نظر من عکس گرفتن .براي اين که ما عکس را مي گيريم. عکس را نمي اندزيم.
با تشکر.