چند جک بامزه
معلم:يک جمله بگو که در ان هواپيما باشد.
شاگرد:سامان و ماهان به اصفهان رفتند.
معلم :اين که هواپيما نداشت.
شاگرد:آخر آن ها با هوا پيما به اصفهان رفتند.
از مرد ساده اي پرسيدند:زن برادرت دختر زاييده يا پسر؟
گفت:هنوز به من نگفته اند عمو شده ام يا عمه!!!!!!
يک نفر مي رود توي فکر ،با جرثقيل درش مي آورند!!!!!!!!!!!!!
دختر:باباجان من ديگر همه چيز را بلدم.
پدر:چطور مگر؟
دختر:اخر امروز معلم به من گفت ديگر نمي تواند به من چيزي ياد بدهد!
خانم رزازان ميدانم کامپيوتر شما خراب است ولي حالا!
من نمي دانم عشاير نهلندان چند کيلو متر راه بايد بيايند اما ميدانم سرعت هواپيما از همه بيشتر است .بعد کشتي وماشين وموتور به ترتيب.
دلم براي شما خيلي تنگ شده است .
بوس مريم مشهدي
سلام
من امروز دندانم را کشيدم. بعدازاين که ميخواستيم به خانه برگرديم،من گريه کردم ولي داخل مطب گريه نمي کردم .اقاي دکتر به من گفت شجاع ومامانم ياد پسر شجاع افتاد .کشيدن دندان خيلي درد داشت .وقتي بيرون آمديم يک پيرزن به من گفت :گريه نکن !
اما من گريه کردم .مامانم براي اينکه خون دندان من بند بيايد به من يک بستني چوبي داد.
من شما را دوست دارم
من مريم هستم اين اولين باراست که درسايت جمله مي نويسم.
خيلي هيجان زده هستم.شما مهربان هستي!